هدف از خلقت آدمیان، بندگی و تقرب آنان به خداوند متعال است و این هدف، جز با تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله تحقق نمی‌یابد
 
چکیده
سیر و سلوک الی الله موضوعی است بسیار مهم که تمامی انسان‌ها از هر دین و مذهبی و با هر سن و سالی به نوعی با آن در ارتباط هستند، چراکه هدف از خلقت آدمیان، بندگی و تقرب آنان به خداوند متعال است و این هدف، جز با تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله تحقق نمی‌یابد. سیر و سلوک در واقع همان عرفان عملی و سفر روحانی برای رسیدن به مقام قرب الهی است و مسافر این مسیر و سالک این راه پرخطر، کسی است که بعد از آگاهی به مسائل مربوط به سیر و سلوک، قدم در این مسیر نهاده و برای رسیدن به قلۀ رفیع انسانیت، منازل و مراحلی را به ترتیب طی می‌کند.

تعداد کلمات 2650/ تخمین زمان مطالعه 13 دقیقه
نویسنده: رامین باباگل‌زاده
 


یقظه

اگر انسان به هوش آید و متوجه شود که سراسر وجودش اسیر حجاب‌های ظلمانی شده است و در این عالم مسافری بیش نیست و از خواب غفلت بیدار گشته، به فکر آماده‌سازی اسباب این سفر افتد، آن انسان وارد مرحلۀ «یقظه» شده است. یقظه، اولین منزل انسانیت و مقدمه‌ای برای ورود در سیر الی‌الله است.[1]
«تا کی می‌خواهید در خواب غفلت به سر برید و در فساد و تباهی غوطه‌ور باشید؟ از خدا بترسید؛ از عواقب امور بپرهیزید؛ از خواب غفلت بیدار شوید. شما هنوز بیدار نشده‌اید؛ هنوز قدم اول را برنداشته‌اید. قدم اول در سلوک «یقظه» است، ولی شما در خواب به سر می‌برید؛ چشم‌ها باز و دل‌ها در خواب فرو رفته است. اگـر دل‌ها خواب‌آلود و قلب‌ها بر اثر گناه سیاه و زنگ‌زده نمی‌بود، این‌طور آسوده‌خاطر و بی‌تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمی‌دادید. اگر قدری در امور اخروی و عقبات هولناک آن فکر می‌کردید، به تکالیف و مسئولیت‌های سنگینی که بر دوش شماست، بیشتر اهمیت می‌دادید.»[2]یکی از بزرگ‌ترین موانع یقظه و بیداری، آن است که انسان گمان کند فرصت زیادی برای سیر دارد و اگـر امروز به طرف مقصد حـرکت نکند، فردا می‌تواند آن کار را انجام دهد و اگر در این ماه سفر نکند، ماه دیگر می‌تواند سفر کند که این موجب می‌شود انسان هدف و مقصد اصلی خود را فراموش کند و در فکر آماده شدن برای سفر نباشد.
یکی از بزرگ‌ترین موانع یقظه و بیداری، آن است که انسان گمان کند فرصت زیادی برای سیر دارد و اگـر امروز به طرف مقصد حـرکت نکند، فردا می‌تواند آن کار را انجام دهد و اگر در این ماه سفر نکند، ماه دیگر می‌تواند سفر کند که این موجب می‌شود انسان هدف و مقصد اصلی خود را فراموش کند و در فکر آماده شدن برای سفر نباشد. و خدا نکند که انسان سفر دور و دراز و پرخطری در پیش داشته باشد و وسایل و لوازم زیادی نیاز داشته باشد و وقتش نیز تنگ باشد، اما با این همه، سفر و مقصد اصلی خـود را فراموش کند و به آماده‌سازی لوازم این سفر نپردازد! در نتیجه هنگامی که زمان سفر فرا رسد، بدون آمادگـی قدم در راه می‌گذارد و در بین راه هلاک می‌گـردد و به مقصد نمی‌رسد.[3]  
 

بِشر حافی

بِشر در زمـان حضرت ابوالحسن موسی بن جـعفر در بغـداد مـی‌زیست. در اول امرِ خود مردی غوطه‌ور در دنیا و غرق در اوهام و اهل عیش و نوش بود. در یکی از روزها که او با مأنوسان خود در منزل خویش مجلس عشرت برگزار کرده و مشغول بود، در همان حال، گـذر آن حضرت از کنار منزل وی افتاد و صدای ساز و آواز و نی و رقص از آن‌جا شنید و در همان هنگام هم کنیزی که خدمت‌گزار بود از داخل منزل وی، برای ریختن خاک‌روبه خارج شد. امام به آن کنیز فرمود: «صاحب این خانه، آزاد است یا بنده؟» کنیز گفت: «آزاد است.» امام فرمـود: «راست گفتی، زیـرا اگر بنـده بـود، از مولای خـود می‌ترسید.» این مکالمه تا حدودی موجب تأخیر در برگشت همان کنیز خدمت‌کار گـردید و طبعاً وقتی داخـل منزل شـد، بشر در حالی که در سرِ سفرۀ شـراب بود، پرسید: «چه چیز باعث گردید که دیر آمدی؟» او جریان گفت‌وگوی خود با آن حضرت را برای وی نقل کرد.
جملاتی که امام فرموده بود، چنان در وجود بشر و در دل او اثر گذاشت که از همان سرِ سفره با سرعت و با پای برهنه بیرون دوید و به محضر آن حضرت شتافت. همین که امام را مشاهده نمود، گریه کرد و شرمنده شد و عذر خواست و به دست شریف امام توبه نمود. از همان لحظه او به خود آمد و یقظه و انتباه یافت و راه خود را در پیش گرفت و از بزرگان گردید. بشر را «حافی» می‌گفتند و «حافی» یعنی «پابرهنه». او همیشه و تا آخر عمر پابرهنه بود و این بدان جهت بود که با پای برهنه در همان روزِ بیداری خویش به خدمت امام شتافت و حیات خود را به دست آن حضرت یافت.[4]
«خداوندا! ما را از این خواب طولانی بیدار کن و از مستی و بی‌خودی، هشیار فرما و دل ما را به نور ایمان، صفا بده و به حال ما ترحم فرما؛ ما مرد این میدان نیستیم، تو خود ما را دستگیری نما و از چنگال شیطان و هوای نفس نجات بده. بِحَقِّ أولِیائکَ محمّد و آلِهِ الطّاهِرینَ، صلوات الله علیهم اَجمعین.»[5]

   

توبه

«توبه» یکی از منازل مهم و مشکل است. و منظور از توبه آن است که انسان از تاریکی‌ها و آلودگی‌های ناشی از گناهان و نافرمانی‌ها به نور فطرت اولیه و روحانیت ذاتی خود بازگردد.[6]
نفس در ابتدای خلقت، خالی از هر گونه کمال، جمال، نور و زیبایی است، چنان‌که خالی از صفات مقابل آن‌ها، یعنی آلودگی، زشتی، ظلمت و... نیز هست؛ مانند صفحه‌ای که خالی از نقش و نگار باشد؛ یعنی نه دارای کمالات روحـانی است و نه دارای نقص‌ها و صفات متضاد و مخالف آن کمالات. ولی نور استعداد و لیاقت برای به دست آوردن هر مقامی در او به امانت گذاشته شده است، و چون آدمی گناهی انجام می‌دهد، به واسطۀ آن گناه در دل او آلودگی و ظلمتی حاصل مـی‌شود. و هـر چه معاصی بیشتر می‌شود، آلودگی و ظلمت دل بیشتر می‌گردد تا آن‌که تاریکی و ظلمت تمام قلب را فرا می‌گیرد و نور فطرت خاموش می‌گردد و به شقاوت ابدی می‌رسد. اما اگر آدمی در بین این حالات، پیش از این‌که ظلمت، تمام صفحۀ قلب را فرا بگیرد، از خواب غفلت بیدار شده، پس از منزل یقظه به منزل توبه وارد شود و موفق به توبۀ صحیح با حفظ شرایط آن گردد، از حالات ظلمانی و آلودگی‌های ناشی از گناهان و نافرمانی‌ها به نور فطرت اولیه و روحانیت ذاتی خود برگشت می‌کند و دوباره مانند صفحه‌ای می‌شود خالی از کمالات و اضداد آن.[7]
و در این میان، بهترین زمان برای توبه ایام جوانی است، چراکه بار گناهان کمتر است و آلودگی قلبی و ظلمت باطنی هنوز فراگیر نشده است و شرایط توبه آسان‌تر است.[8]
اما توفیق به توبۀ صحیح و کامل با حفظ شرایط آن، از امـور بسیار مشکل است و انسان کمتر می‌تواند موفق به چنین توبه‌ای شود؛ بلکه داخل شدن در گناهان، به‌خصوص گناهان کبیره باعث می‌شود انسان به طور کلی از یاد توبه غافل شود و اگر درخت معاصی در مزرعۀ دل انسان رشد کرده و بارور گردد و ریشه‌اش محکم شود، نتایجی بسیار ناگوار در پی خواهد داشت؛ از جمله آن‌که انسان از توبه منصرف می‌شود و اگـر گاه‌گاهی نیز به یاد توبه افتاده، متذکر آن شود، با امروز و فـردا کردن، توبه را رها می‌کند و با خـود می‌گوید که در آخر عمر و زمان پیری، توبۀ صحیحی می‌کنم؛ غافل از آن‌که این مکرِ با خداست و انسان پس از محکم شدن ریشۀ گناهان نمی‌تواند توبه کند و نمی‌تواند شرایط آن را به جا آورد. هم‌چنین معلوم نیست که آیا ایام پیری را درک خواهد کرد یا نه؟ شاید اجل به او مهلت ندهد.[9]
«پس ای عزیز! از مکاید شیطان بترس و در حذر باش و با خدای خود مکر و حیله مکن که پنجاه سال یا بیشتر شهوت‌رانی می‌کنم و دم مـرگ با کلمۀ استغفار جبران گذشته می‌کنم. این‌ها خیال خام است. اگر در حدیث دیدی یا شنیدی که حق‌تعالی بر این امت تفضل فرموده و توبۀ آن‌ها را تا قبل از وقت معاینۀ آثار مرگ یا خود آن قبول می‌فرماید، صحیح است، ولی هیهات که در آن وقت توبه از انسان متمشّی شود. مگر توبه، لفظ است؟! قیام به امرِ توبه، زحمت دارد؛ برگشت و عزم بر برگشت نکردن، ریاضات علمیه و عملیه لازم دارد، و الّا خود به خود، انسان، نادر اتفاق می‌افتد که در فکر توبه بیفتد یا موفق به آن شود، یا اگر شد بتواند به شرایط صحت و قبول آن، یا به شرایط کمال آن، قیام کند. چه بسا باشد که قبل از فکر توبه یا عملی کردن آن، اجل مهلت ندهد و انسان را با بار معاصی سنگین و ظلمتِ بی‌پایان گناهان از این نشئه منتقل نماید. آن وقت خدا می‌داند که به چه گرفتاری‌ها و بدبختی‌ها دچار می‌شود.»[10]
بنابراین، انسان تا جایی که می‌تواند نباید خود را به گناهان آلوده کند که اصلاح نفس بعد از آلوده شدن آن، بسیار مشکل است، چـون اولاً، شخـص توبه‌کننده پس از توبه، آن صفای باطنی و روحانی و نور خالص فطری برایش باقی نمی‌ماند؛ همان‌طور که اگر صفحۀ کاغذی را سیاه کنند و دوباره آن را پاک نمایند، به حالت اول خود برنمی‌گردد. هم‌چنین فرق زیادی است میان دوستی که در تمام مدت عمر با صداقت و اخلاص با انسان رفتار کرده است با دوستی که خیانت کرده، سپس عـذر خواسته و دوستی از سر گـرفته است. ثانیاً، کمتر کسی می‌تواند توبۀ صحیحی با رعایت تمامی شرایط آن بکند.[11]
چنان‌که در کلام شریف حضرت امیرالمؤمنین آمده است[12]، برای توبه ارکان، شرایط و مراتبی وجود دارد که تا آن‌ها محقق نشود، توبۀ صحیح، مقبول و کامل حاصل نمی‌شود.
اما توبه دو رکن اصلی و اساسی دارد که با تحقق این دو رکن، اصل حقیقت توبه به وجود می‌آید. یکی از آن ارکان که رکن اساسی توبه است، ندامت و پشیمانی از گناهان و تقصیرات گذشته است که آثار و نتایج بسیار بزرگی دارد. حتی انسان باید کوشش کند تا این پشیمانی و ندامت از گناهان گذشته را در عمق دل خود شدت بخشد تا به خواست خدا به بیت «احتراق» وارد شود که خود دری از درهای بهشت است. منظور از بیت احتراق، آن است که انسان با تفکر در پی‌آمد‌های ناگوار و وحشتناک گناهان، به شدت از تهِ دل از گناهان گذشتۀ خود، ناراحت و پشیمان شود و قلب خود را با آتش پشیمانی شعله‌ور سازد و با این پشیمانی و غم و غصۀ شدید قلبی، گناهان و آلودگی‌های حاصل از آن را از صفحۀ قلبش پاک کند. اگر انسان در این دنیا، به اختیار خود این آتش حاصل از پشیمانی را در قلبش شعله‌ور نسازد، به ناچار در آن عالم، در آتشی سوزناک گرفتار می‌گردد و درهای بهشت و رحمت الهی به رویش بسته می‌شود.[13]
و رکن دیگر توبه، عزم بر برگشت نکردن به سوی آن گناه برای همیشه است. انسان می‌تواند با تعقل و نیز تفکر در آیات و احادیث مربوطه، اثر گناهان در روح و گرفتاری‌های حاصل از آن‌ها را در عالم برزخ و قیامت به خود یادآوری کند و از این راه، ارکان توبه را در وجود خود تحقق بخشد.[14]
«و همین که این دو رکن توبه حاصل شد، کار سالک طریق آخرت، آسان شود و توفیقات الهیه شامل حال او شود، و به حسب نصّ آیۀ شریفۀ «إنَّ الله یُحِبُّ التَّوابینَ» و این روایت شریفه[15]، محبوب حق‌تعالی شود اگر در این توبه خالص باشد.»[16]توبه دو رکن اصلی و اساسی دارد که با تحقق این دو رکن، اصل حقیقت توبه به وجود می‌آید. یکی از آن ارکان که رکن اساسی توبه است، ندامت و پشیمانی از گناهان و تقصیرات گذشته است که آثار و نتایج بسیار بزرگی دارد.
و رکن دیگر توبه، عزم بر برگشت نکردن به سوی آن گناه برای همیشه است. انسان می‌تواند با تعقل و نیز تفکر در آیات و احادیث مربوطه، اثر گناهان در روح و گرفتاری‌های حاصل از آن‌ها را در عالم برزخ و قیامت به خود یادآوری کند و از این راه، ارکان توبه را در وجود خود تحقق بخشد.

اما دو شرط مهم نیز برای قبول توبه وجـود دارد؛ یکی آن‌که اگر فـرد توبـه‌کننده حقوق مردم را پایمال کرده است، حقشان را بازگرداند و آن‌ها را راضی کند و دیگری آن‌که به قدر امکان، واجبات الهی ترک شده را قضا کرده، جبران نماید.[17]
«تو یک قدم پیش بیا و به سوی درگاه قدس او قدم گذار، او خود از تو با هر وسیله‌ای هست، دستگیری می‌فرماید. و اگر نتوانستی تأدیۀ حقوق او کنی، از حقوق خـود می‌گذرد، و حقوق دیگران را اگر نتوانستی تأدیه نمایـی، جبران می‌فرماید.»[18]
جبران لذت‌های حرام و چشاندن رنج عبادات و ریاضات به جسم و جان، دو شـرط دیگـر برای کامل شدن توبه‌اند و از مـراتب کمال توبه به حساب می‌آیند؛ یعنی نه این‌که بدون این دو شرط، توبه تحقق پیدا نمی‌کند یا قبول نمی‌شود، بلکه بدون این دو شرط، توبه کامل نیست.[19]
 البته کسی که می‌خواهد در مرحلۀ نخست، وارد منزل توبه شود، گمان نکند آخرین مراتب توبه را از او می‌خواهند و باید شرایط قبول و کمال توبه را حتماً به جا بیاورد، چراکه در این صورت توبه در نظرش سخت و پرزحمت جلوه مـی‌کند و از آن منصرف مـی‌شود؛ بلکه هـر مقداری که در توان سالک است و می‌تواند در مسیر توبه پیش برود، همان مقدار، پسندیده و قابل قبول است و انسان همین که توبه کرد، خداوند راه را برایش آسان می‌کند. پس نباید سختی راه، آدمی را از مقصد اصلی که همان سعادت ابدی، آرامش و رستگاری همیشگی است، بازدارد. آری، مقصد انسان خیلی بزرگ و مهم است؛ چه مقصدی از سعادت و رستگاری ابدی بزرگ‌تر است و چه خطری از شقاوت و هلاکت دائمی، عظیم‌تر؟! انسان ممکن است با ترک توبه و امروز و فردا کردن در امر توبه، به شقاوت ابدی و هلاکت دائمی برسد و با وارد شدن در منزل توبه، محبوب خداوند متعال شود و به سعادت ابدی نایل آید.[20]
 

أبولبابه

یهودیان بنی‌قریظه با شکستن پیمان خود، به اسلام و مسلمین خیانت بزرگی کردند. فرشتۀ وحـی بر پیامبر نازل شـد و فرمان جـنگ با یهودیان پیمان‌شکن بنـی‌قریظه را از جانب حضرت حق، اعلام کرد. ارتش اسلام، بنی‌قریظه را به محاصره کشید. یهودیان به پیامبر پیام دادند: «ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت کنیم، چراکه او با ما هم­پیمان است.»
رسول خدا به ابولبابه فرمودند: «نزد هم‌پیمانان خود برو و ببین چه می‌گویند.» ابولبابه وقتی وارد قلعه شد، یهودیان پرسیدند: «صلاح تو دربارۀ ما چیست؟ آیا تسلیم شویم به همان صورتی که پیامبر می‌گوید تا هر چه مایل است دربارۀ ما انجام دهد؟» ابولبابه جواب داد: «آری، تسلیم او شوید.» ولی به همراه این جواب، با دست خود به گلویش اشاره کرد؛ یعنی در صورت تسلیم، بلافاصله به قتل می‌رسید. ولی از عمل خود پشیمان شد و فریاد زد: «آه! به خدا و پیامبر خیانت کردم، زیرا حق نبود اسرار را فاش کنم و امر پنهان را آشکار کنم.»
از قلعه به زیر آمد و یک‌سر به جانب مدینه رفت. وارد مسجد شد، با ریسمانی گردن خود را به یکی از ستون‌های مسجـد (ستونی که معروف به ستون توبه شد) بست. گفت: «خود را آزاد نکنم مگر این‌که توبه‌ام پذیرفته شود یا بمیرم.» رسول خدا از تأخیر ابولبابه جـویا شد، داستانش را بیان کردند. پیامبر فرمودند: «اگر نزد مـن می‌آمد از خداوند برای او طلب آمرزش می‌کردم، اما اکنون به جانب خدا روی آورده و خداوند به او سزاوارتر است؛ هرچه خواهد درباره‌اش انجام دهد.»
ابولبابه در مدتی که خود را به ریسمان بسته بود، روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها به اندازه‌ای که بتواند خود را حفظ کند، غذا می‌خورد. دخترش به وقت شب برایش غذا می‌آورد و وقت نیاز به وضو، بازش می‌کرد.
شبی در خانۀ اُمّ‌سَلَمه آیۀ پذیرفته شدن توبۀ ابولبابه به رسول خدا نازل شد: «وَ آخَرُونَ اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِم خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللهُ اَن یَتُوبَ عَلَیهِم اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ.»[21]
پیامبر به امّ‌‌سلمه فرمودند: «توبۀ ابولبابه پذیرفته شـد.» امّ‌سلمه گفت: «یا رسول‌الله! اجازه می‌دهید قبولی توبـۀ او را مـن به او بشـارت دهم؟» فـرمودند: «آری.» امّ‌سلمه سر از حجره بیرون کرد و قبولی توبه‌اش را به او بشارت داد.
ابولبابه خدا را به این نعمت سپاس گفت. چند نفر از مسلمانان آمدند تا او را از ستون باز کنند. ابولبابه مانع شد و گفت: «به خدا سوگند، نمی‌گذارم مرا باز کنید، مگر این‌که رسول خدا بیاید و مرا آزاد کند.» رسول خدا آمدند و فرمودند: «توبه‌ات قبول شد. اکنون مانند وقتی هستی که از مادر متولد شده‌ای.» سپس ریسمان از گردنش باز کرد. ابولبابه گفت: «یا رسول‌الله! اجازه می‌دهید تمام اموالم را در راه خدا صدقه بدهم؟» پیامبر اجازه ندادند. ابولبابه اجازۀ دو‌سوم مال را گرفت. باز پیامبر اجازه ندادند. ابولبابه گفت: «اجازه بدهید نصف ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم.» پیامبر فرمودند: «نه.» سپس اجازه خواست تا یک‌سوم مالش را صدقه دهد، این بار پیامبر اجازه فرمودند.[22]
«پس ای عزیز! هر چه زودتر دامن [همت] به کمر بزن و عزم را محکم و اراده را قوی کن و از گناهان، تا در سنّ جوانی هستی یا در حیات دنیایی می‌باشی، توبه کن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود... .»[23]

 

نمایش پی نوشت ها:

1. شرح چهل حدیث، ص‌98‌؛ نامه­های عرفانی، عاطفی و خانوادگی امام خمینی(ره)، ص‌89.
2. جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص‌36.
3. شرح چهل حدیث، ص‌174ـ175.
4. مقالات، ج‌2، ص‌35‌ـ‌36 (با اندکی تغییر).
5. شرح چهل حدیث، ص‌163.
6. همان، ص‌272.
7. همان.
8. همان، ص‌273.
9. همان.
10. همان.
11. همان، ص‌274.
12. شرح چهل حدیث، ص‌275‌ـ‌276.
13. همان، ص‌275.
14. منظور روایتی از امام صادق† است که می­فرماید: «وقتی بنده­ای توبه کند، توبۀ نصوح، خداوند دوست‌دار او می­شود...»؛ الاصول من الکافی، ج‌2، ص‌430.
15. شرح چهل حدیث، ص‌276.
16. همان، ص‌278.
17. همان، ص‌279.
18. همان، ص‌279‌ـ‌280.
19. همان، ص‌280.
20. «و دیگرانی هستند که به گناهان خود معترفند. [آنان] کار شایسته و ناشایسته را به هم آمیختند. امید است خدا توبۀ آن­ها را بپذیرد، که بی­تردید خدا بخشندۀ مهربان است»؛ توبه، آیۀ 102.
21. این داستان در کتاب­های گوناگون نقل شده است؛ از جمله ر.ک: گفتارهای معنوی، ص‌161‌ـ‌163.
22. شرح چهل حدیث، ص‌274.

برگرفته از کتاب: سفر تا قاف عشق نوشته‌ی وحید نوظهور